از: افراگل
به: قطبعالمامکان
بسماللهالرحمنالرحیم
این روزها به تو زیاد فکر میکنم؛ هدهد!! پرندهای بودی بالای سر نبی خدا؛ سلیمان. یک روز به علتی نبودی و نبودنت را حضرت سلیمان متذکر شدند…
من اما! من اما بودنم در سایهی امامم خیلی کمرنگ است، آنقدر میآیم و میروم که به گمانم دیده نمیشوم. چه میگویم!؟ هذیان میگوید دلم.
مگر میشود چیزی در این عالم گم شود از نگاه امام، ولی خدا!؟ حال منم و این روزهای بعد از اربعینت یا حسین! حال منم و حسرت راهی که به آخر رسید. نهیب میزند دلم؛ اربعین امسال به پایان رسید، راه نزدیک شدن به امام حسین، به کلام امام هم به پایان رسید؟؟ شرمنده میشود دلم؛ چقدر دورم از کلام امام، چقدر غریب است هنوز کلامتان.
یا صاحب الزمان! کمکم کنید، بینا شود دلم به کلام شما، به کلام اجدادتان، بفهمد دلم هادی بودن شما را که آمدهاید دستمان را بگیرید و ببرید به سمت رضایت خدا کمکم کنید جبران کنم گذشتهای را که به غفلت گذشته است، اربعینیهایی را رقم بزنم که دلها و رفتارهایمان حسینیتر شود و دعایمان کنید، حال که چشمانمان باز شده، “اربعین بعد” به همراهی کلامتان و نزدیک شدن رفتارمان به شما خاندان به سمت کربلا روانه شویم.
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🏴🏴🏴🏴🏴