از: ترنم
به: امام هشتم
آقای من زنی میآید رو به روی ضریح پنجره فولاد تو مینشیند.
از صدای گریهی بلندش چند نفر اطرافش گریه میکنند.
قلبم برایش درد میگیرد، میخواهم بگویم آقای من دلت میآید این همه نالهاش را بی توجه بگذاری؟
بعد به خودم میگویم یعنی تو ادعا داری از امام، مهربانتری؟
و بعد لال میشومـ
و میگویم:«خواجه خود ادب بنده پروری داند»
و من و همه نگاه میشویم و با امام رضای رو به رویمان، مشغول صحبت و مناجات.
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴