منتظر خسته
💌شماره۴
از: منتظرِ خسته
به: آقاترین آقای جهان
امروز تصمیم دارم با قلم صبر روی کاغذ اعتقاد حرفهایم را بنگارم و آن را درون پاکت خواهش بگذارم بر روی آن تمبر ایمان بزنم و آن را درون صندوق اخلاص بیندازم تا پستچی انتظار آن را به دستت برساند. ای بابای یتیمان سالهاست که سرود آمدنت را در ترنم باران و فریاد آبشاران و نمای چشمه ساران میشنوم. سالهاست که از شهر ویران افکارم بر قلههای عشق گام مینَهم تا لحظهای نسیم بهاریت را احساس کنم.من منتظرم تا با آمدنت دنیا دگرگون شود و غافلان زمانه از خواب غفلت بیدار شوند. ظهور تو بیتردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم بخیر میکند و من بی صبرانه به انتظار ظهورت نشستهام.امروز میخواهم از تو بپرسم ای مهتاب آسمان خلقت تا سپیده دم فرج چند قافله باقی است؟ تا کی کبوتران انتظار بی تکیه گاه باشند.تا کی همچو گلهای افتابگردان در پی افتاب باشیم.ای اجابت کننده دعاها پنجره قلب منتظران رو به آسمان بیکرانت گشوده شده است و دل تو به وسعت دریاست.
خود وعده داده بودی که میآیی. من هنوز سر همان کوچه سبز که به انتظار ختم میشود؛ نشستهام و بیقرارتر از همیشه ندای انتظار سر میدهم. کاش با آمدنت به همه احساس تنهایی غروبهای دلگیر جمعهام پایان میدادی. سرخی آسمان غروب جمعه، اشک دلتنگی دیدگانم را جاری میکند و غصه های دنیا بر بازوانم سنگینی میکند. نمیدانم قافله عمر مرا تا جمعه دیگر یاری خواهد کرد.بیا تا جای خالی سالهای نبودن پدرم را پر کنی.بیا تا آنان که حضور تو را انکار میکردند تو را باور کنند. بیا که بیصبرانه به انتظار آمدن نشستهایم.