دلباخته مولا
💌شماره۲۲
از: زائری دور مانده از حرم
به: سروری حاضر در حرم
امام حسین....اقا....مهربونم....نمیخوایی منو ببینی؟نمیخوایی بزاری تو حرمت پا بزارم؟
بیا همه رو درهم بخر....
اقا....اقا بگو وقتی ادم میاد حرم چجوری میشه؟
چجوریه که هر کی میاد حرم مرض میشه؟نمیشه منم مریض شما بشم؟نمیشه شما پرستار من باشی؟
اقا نمیشه دست رو سرم بکشی؟
اقای مهربان....میشه یه روز بگی گدایی من بیا خونم که امروز میخوام درمانت کنم؟
میشه؟
میشه من هی منت بکشم و شما ناز کنی؟اقا....
حسین من........
امشب دل این گدا بدجور گرفته....
اونقدری که میخواد تا صبح ناله کنه و گریه کنه....شاید اربابش دید و دلش سوخت........
انتظار سخته بخدا اقا..........
بزارید به منم بگن کربلایی....بزارید به نامتون پز بدم بگم من کربلایی حسین شدم....
همش دارم تصور میکنم پیاده دارم میام حرم و هر ثانیه دارم بیشتر نزدیک به قرار میرسم.....
اون لحظه من چه حسی دارم؟
خنده یا گریه؟شایدم غش کنم....
اقا میشه از شوق حرم بی هوش بشم؟
میشه بوی یاس بیاد؟شایدم بوی سیب....
اه.........
وقتی رسیدم حرم ....برام سنگیه خودم و ببینم در مقابل حرم شما.....فکررکنم از عظمتت تمام بدنم تکه تکه بشن ....
اقا میشه ادم تو اون زمانیکه کربلاست نیازی به خواب نداشته باشه؟
هی بگه زیر لب حسین...حسین...حسین....
بشینه یه گوشه صحن و زار بزنه؟
میشه اونجا زیارت عاشورا خوند؟
نه....من توان ندارم بخونم....
حتی نمیتونم دعای فرج بخونم....
با چه رویی؟...
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴