سراسر شوق و شور
💌شما
به نام خدا
از: ساحل
به: امام زمان
آقا جان سلام
کودک که بودم پدرم جمعهها صبح در خانه را آب و جارو میکرد تا اگر مولا از آن حوالی عبور کند … و نوروز هر بار این حس را در من زنده میکند.
مردمی را میبینم، سراسر شوق و شور، خانه تکانی میکنند و لباسهای نو بر تن، اما برای چه؟ برای که؟ آیا منتظرند تا بهار شود؟
سالهاست میاندیشم که هنگام بهار، مگر چه میشود که اینگونه به هم میریزیم، مهربان میشویم، به سراغ هم میرویم و از همه مهمتر منتظر میشویم؟
سالهاست به لحظات سال تحویل و یک دقیقهای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند و نفسها را در سینه حبس میکنند، میاندیشم و هر سال، هیچ اتفاقی نمیافتند!!!
کجایی ای ربیع الأنام و نضرة الأیام؟
نمیدانم، شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند تا رزمایش ظهور برگزار کنند …
و صد افسوس که ره گم کردیم و انتظار خورشید را کشیدیم و حال آنکه تو خود خورشید بودی و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفسها برای تو حبس میشد و همه با هم زمزمه میکردند دعای عهد و ندبه و فرج را …
ای کاش هفت سینمان را در جمکران میگستردیم و در آن به جای سفره، “س جادهای” میانداختیم به گستردگی زمین و”ستاره ای” از آسمان به زیر میکشیدیم به یاد تو و “ساعتی” برای شمار ثانیههایی که بی تو گذشت و “سدر” را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده میریختیم.
💌❤️💌❤️💌❤️