درمانگر
بسم الله الرحمن الرحیم
از: صدف
به: آقا جانم
سلام آقا جانم
اگر جسارت نباشد میخواهم برایت داستان تعریف کنم؛ داستان درد.
وقتی درد سراغ فردی میرود، همه اطرافیان دلشان به حالش میسوزد. هر کس هر کاری در توانش باشد برای آرام کردن درد او میکند. گاهی تلاششان جواب میدهد و گاهی بیاثر میماند. وقتی درد هست و از احدی کاری ساخته نیست، فرد مثل مار از درد به خود میپیچد. آنوقت دست به دامان حضرت حق میشود. میدانم که می دانی آقا جان، اصلا انگار خدا منتظر نشسته بود تا دردمند دل از همه ببرد و او را خالصانه صدا بزند. آقا جان وقتی صدای خدا میزند و از او درمان دردش را میخواهد هیچ کس متوجه نمیشود چه اتفاقی میافتد. ناگهان درد میرود. ساکت میشود. دردمند در آغوش پر مهر خدا آرام میگیرد. به خواب میرود و دیگر ناله نمیکند. آقا جانم کاش خدا را از طریق شما شناخته بودیم. آن وقت درمان تمام دردهایمان را از خودش میخواستیم. نه نه آقاجان اینطور نیست که ندانم خدا برای درمان هر دردی وسیلهای قرار داده. ولی درمان با وسیله کجا و درمان با مالک وسایل کجا؟
آقا جانم دردهای جسمی مان به طریقی درمان خواهند شد. آقا جانم برای درمان دردهای روحیمان تنها راهی که تا کنون امتحانش نکرده ایم رجوع به شماست. اصلا وقتی نمیبینمتان انگار وجودتان را هم فراموش کردهایم. آقا جانم درمانگرمان باش و ما را به آغوش خدا برسان.
💌🌸💌🌸💌🌸