بیام
بسم الله الرحمن الرحیم
از: میرآفتاب
به: امام زمان
سلام آقا جان
دیشب خیلی دلم میخواست از جام بلند بشم بیام موبایلم رو بردارم و چند خطی بنویسم ولی انقدر خسته بودم که جانی برای بلند شدن نداشتم.
دیروز با خودم میگفتم هر روزی که میگذره انسان با چالش جدیدی رو برو میشه، هر روز دغدغه و دل نگرانیهای خودش رو داره.
به چیزی عادت میکنی و شرایط جدید برات رقم میخوره.
به خودم گفتم آدم روزای سخت باش.
آدم روزای سخت، قوی بار میاد.
دیروز حسابی چالش داشتم از جنس مادرانهاش.
ماشاءالله خدا حافظشون باشه، هر کدوم یه جوری منو به خدا میرسونن.
به اون نقطه اوج که فقط خدا میتونه گره رو باز کنه.
چقدر زندگیام رو نور بخشیدن بچههام، تو شرایط فعلیام، چقدر بیشتر یاد تنهایی و بییاوری امامم میافتم. وقتی تو محیط و فضای مدرسه راه میرم با خودم میگم تا حالا کجا بودی؟
چی کار میکردی؟
به خودم میگم رسالت مادریات فقط برا بچههای خودت نیست، برا تمام بچههای ایرانِ.
ایرانی که مادره و ما رو بزرگ کرده.
تو این خاک به دنیا اومدیم.رشد کردیم. نفس میکشیم.
حب الوطن نصف الایمان.
فکر میکردم فقط تربیت بچههای خودم مهمه و امان از غفلت.
یا صاحب الزمان، پدرم، پدر مهربانم، آقا جانم، من به خاطر یاری شما وارد این عرصه شدم، نگاهی، نظری.
خودت حافظ فرزندانم باش.
تمام فرزندان ایرانم و حافظ آنچه که در دل دارم.
مرحمتی کن بیا آقا جان
پشت خط خط نوشتههام کلی ماجراست که مجال نوشتن نیست.
🌺🌸🌺🌸🌺