ارمغان
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
به: سرور و مولایم مهدی جان❤️
از: راضیه
مولای من سلام
سوار بر تاب واژهها این سو و آن سو میشوم، گمم که کدامین واژه و کلمات را برایتان ارمغان بیاورم، چه گل واژهای بچینم که تمام احساسم را به مولایم تقدیم کند.
زبان سرخم قاصر و دامنهی سبز لغاتم درهم ریخته، پریشانم که چه بگویم، حرفهایی که سالهاست کنج دلم بس که ورق زدهام چین خوردهاند، همه خیس و بارانیاند.
اینبار اتفاقی رخ داده!
تمام حرفها در برابرت سرخم کردهاند و قدرت صدا شدن ندارند، هق هق گریهها مسیر را بر حرفها بستهاند.
با سُرسُره خیالم تنها جملهای از اندرون قلبم سُر میخورد و به چرخ و فلک زبانم میافتد و میایستد.
سلام، سلام آقا، دوستت دارم.
تمام حرفهایم در یک سلام خلاصه میشود. سلام میشود نقطه شروع و پایان نامهام.
آقا جان، من نامهام را با سلام آغاز میکنم و تو با جوابت به تمام ناگفتههایم پاسخ بده.
سلام آقا...
💌🤲💌🤲💌