امید زندگی
بسم رب المهدی
به: حجت ابن الحسن
از: زینب بنت المهدی
سلام آقای من
سلام ای روشنای صبح ظهور
ای منتقم خون شهید کربلا
دلم میخواهد چشمانم را میبستم تا دنیای پس از بازگشت تو را پیش چشمانم میدیدم. میدانی آقا این که میگویم حضور شما امید زندگی است، یعنی همین که بین تموم ناخوشیهای این دنیا هنوز هم دیدنت را خواستارم.
یادت هست؟! آن روزها که زندگی را فقط برای تو میخواستم برای دیدنت.
آقا! من دلم میخواهد میان آن غلغله و هلهلهی آمدنت، برگشتت گم بشوم. آقا دلم میخواد پر بگیرم به سمت تو......
دستم را بگیر بتوانم خودم را برسانم:)!
پر و بالم بده. این زینب خستهات را ببین که هنوز هم با ته ماندهی نفسش امیدوار است به نسیم خنک صبح روز ظهورت، به آن حال خوش دنیا که مست لبخند مهدی زهرا شده است.
نمیدانم همین درست است یا نه، ولی انگار آدم یک جوری برای همین لحظاتی که هنوز ندیده هم دلتنگ میشود.:)
آقای عزیز قلب من!
مهربانم
مهربانی کن! التماس دعا
یاعلی!
🌹🌸🌹🌸🌹