قلبم را آرام کن
بسم رب المهدی
به: حضرت حجت ابن الحسن
از: زینب بنت المهدی کد۱۱
سلام آقای من! روزهتان قبول باشد.
دلم لرزیده. دلم لرزیده و آمدهام که پناهم باشی و در گوشی بگویی نترس بابا! من که همیشه پشتت بودم. نه! لفظ بابا برای خطاب قرار دادن من زیاد است. در شأن این خطابه نیستم. آمدهام که بگویی من هستم، هستم و بهت کمک میکنم. هنوز اول راه! هنوز قرارِ سختتر بشه! آقا بیا به قلب من قوت بده. من که همیشه خواستم به راه حاج قاسم سلیمانی بروم، اما حالا هنوز ذرهای از دشواریاش را چشیدهام. آقا نگذار برگردم! نگذار پا پس بکشم. پشت سرم باش شما تکیهگاهم باش و خدا سایهسرم و محافظ و مراقبم. نشود که سست شوم و راه برگشت پیش گیرم!
الان که اینجام کسی نمیداند از راهی که قدم برداشتهام، جز من و شما و خدا و چندی غریبه. تو آشنای من باش! مثل دختری که ذوق میکند تمام وسایل نوش را به بابا نشان دهد با قلبی که اضطرابی است که سو سوی ذوقی هم دارد به محضرتان آمدم که بگویم قلبم را آرام کن و هرگاه که چشمانم خواست به سوی تاریکی برود، صراط مستقیم پیش رویم را نشانم بده.
به مدد دست مقطع قاسم سلیمانی،
التماس دعا مولای من.
یا علی
🌸🌹🌸🌹🌸