تمام بیقرارهای
بسمربالمهدی
به: آرام دل تمام اهل عالم
از: زینب بنت المهدی
سلام آقای من
آقا میبینی میبینی که به سخره گرفتهاند انتظار چندین و چند سالهی منتظرانت را؟! البته که میدانم دل شما هم بیقرار است برای بازگشت.
شاید؛ نه! قطعا شما بیقرارتر از تمام بیقرارهایی، ای آرام دل عالم!
آقا میبینی که گم شدیم؟ بین کوچهها عمرمون سردرگم میگردیم فارغ از حضورتون، مولای من، ای پناهگاه رازهای من.
صدایی توی دلم میگه بگم: نکنه نگاهت رو ازم گرفتی که حضورت رو حس نمیکنم، ولی نه، حرف من که این نیست.
من وجود شما رو اون لحظهای حس میکنم که حالم خوب میشه، به واسطهی خوبی شما؛ اون لحظهای که توی اوج غم و تنهایی سخن با شما مرهم زخم دلم بود و هست.
اصلا مگر میشود پدر، آن هم پدری چون شما از فرزند بد خود روی گردان شود؟
پس امیدمان چه میشود؟!
نه! شما مرا تنها نمیگذارید، چون خودتان دستم را میان منجلاب خطا و گرفتاری گرفتید.
حالا هم به رسم همهی این شاید دو سال، شاید هم بیشتر بیا و امشب منو به حضرت زینب ببخش.
یه بار دیگه.
پدر حقیقی من شمایی دیگه؟! نذرم کن! نذر زهرا.
یه بار دیگه.
دعا کن برای تموم اون بیمارهای چشم انتظار دعا.
یا علی♥️
💌🍃💌🍃💌